خیلی ناگهانی بود،سوالی که اصلا انتظارش را نداشتم، اما باید جواب میدادم دست خودم نبود اولین چیزی که به ذهنم آمد را بیان کردم. اگر الان بگویند یکی از آرزوهایتان برآوردهه می شود چه آرزویی می کردید؟؟

شاید آرزویم ، دعایم ، خوسته ام فراتر از من باشد و دور از باور اما مگر می شود شیعه شما بود، حب شما را در سینه داشت، شب های مجرم برای جد غریبتان اشک ریخت و آرزوی یافتن قبر گمشده زهرا را دل پروراند ، اما .

بعد تر که از بقیه پرسیدم، یا جواب ندادند، یا خندیدند ، یا پول و سلامتی و .


همه این ها خوب است اما اما بدون شما؟! نمی خواهم. چقدر ما انسانها زود "الست بربکم " را فراموش کردیم و غرق هیاهوی زندگی دنیا شده ایم

من فقط طهور شما را می خواهم آقا جانم بچه که بودم داستان علاءالدین راکه می گفتند، برایم سوال بود چرا نخواست شما را ببیند؟


هزار بار دیگر اگر این سوال را بپرسند همین جواب را میدهم. بعد تر ها سخن حضرت امام صادق-علیه السلام- به یادم آمدهمان داستانی که آقا فرمودند آیا حب ما را با دارایی دنیا عوض می کنید؟ این داستان که به یادم آمد ، به خواسته ام مصمم تر شدم

اصلا اگر بگویند تنها یک آرزو داری وبعد می میری، دیدار یوسف زهرا تنها آرزوی این دل سوخته است


.که دنیا به دوری اولاد زهرا نیارزد.

آقا جانم

بازهم جمعه شد.نمی آیید؟ کی لایق دیدار می شویم؟؟


پ.ن :

این داستان پر از عشق را می گفتم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها